خط خطی های ذهن یک دیوانه

متن مرتبط با «یه بیت مینویسم یه کتاب ترجمش» در سایت خط خطی های ذهن یک دیوانه نوشته شده است

یه کتاب یه زندگی

  • اولین بار که تو قفسه کتابا دیدمش داشتم دنبال یه کتاب حجیم و عجیب و غریب میگشتم اما تا عنوانشو خوندم جذبش شدم بغض کرده بودم و اشک تو چشام جمع شده بودباورم نمیشد با خوندن عنوان یه کتاب اینقدر نابود بشمبعد از کتاب 100 سال تنهایی این دومین کتابی بود که عاشق عنوانش شده بودمیه جمله ساده بوداما یه غم وحشتناک توش بودمطمئن بودم ازون کتابای آیکی نیس که تهش معجزه بشه و همه چیز عوض بشهقرار نبود هندی تموم بشهاسمش بود"دوستش داشتم"داستانش دقیقا همونی بود که حسش کرده بودماز زنی میگفت که شوهرش یه روز ترکش میکنه چون عاشق زن دیگه ای شده و اون زن با بچه هاش تنها شده و  هنوز داره  به کسی فکر میکنه که دوستش داشت اما اون ...زنی که دنبال جوابه تا بدونه چرا دوستش داشت اما اون دیگه دوستش نداشتکتاب کم حجم و کوچیکی که برای کسایی که دنبال پایان خوبن مناسب نیساینجا قرار نیس شوهری نادمانه برگردهقرار نیس کسی کسی رو فراموش کنهقراره قهرمان داستان کنار بیاد با دوست داشتن کسی که دوستش نداشت فراره همه تقصیرا قسمت بشهاما قرار نیس چیزی عوض بشه فقط باید کنار اومداعتماد به نفس بزرگی میخواد کنار اومدن با این قضییهواسم جالب بود,یه بیت مینویسم یه کتاب ترجمش ...ادامه مطلب

  • یه دختر دیگه بودم!

  • دلم میخواست دختر کم حرفی بودم یه گوشه مینشستم نگاه میکردم فقط لبخند میزدم صدای خنده هم را کسی نمیشنید ازین دخترهای ساده و خانوم ازینهایی که خیلی محجوبند و با حیا ازینهایی که سرشان پایین است و لپ هاشون سرخ ازینایی که اصلا نمیدانند نت چیست! دغدغه شان آشپزی و خیاطی و گلدوزیست ازینهایی که منتظر شوهر نیستند ها فقط کدبانواند اما من هیچ شباهتی با اینهایی که گفتم ندارم حتی نمیتوانم شبیهش باشم ! اینقدر شلوغ و دلقک و مجلس گرم کن شدم که یه وقتهایی عین الان دلم میخواست از آن دختر ها که گفتم بودم... , ...ادامه مطلب

  • چیزی شبیه معجزه

  • تصور کنید استاد پیام داده باشه هفته بعدی باید تو مدرسه تدریس داشته باشید و شما با کوه باری غم مواجه باشید که من چجور میتونم معلم باشم برم بگم چی وقتی خودم قبول ندارم معلمم!بعد همون شب یه نفر تو تلگرام استیکر سلام بفرسته بعد چند دقیقه یه عکس واستون ارسال میشه شما دانلودش میکنید و یه آشنا میبینید یه آشنایی که خیلی دلتون واسش تنگ شده مدتی همش عکسشو نگاه میکنید و بعد میگید خودتونید و بعد طرف مقابل میگه بله و شما میفهمید معلمی که چند وقت پیش ازش تو پستت گفتی الان داره باهات حرف میزنه بعد 7 سال!و اون معلم دوست داشتنی اون الگو اون که همیشه وقتی اسم معلم میومد دلتنگش میشدین بهت میگه با عشق پیش برومعلمی که به جای زبان با دلش بهمون درس میداد حالا به من میگفت که همینکارو کنممیگفت راهم درستهمیگفت میتونم موفق بشمهمون معلم موفق به من میگفت موفق میشممیگفت رویا رو ول کنم و دنبال واقعیت برممهم نیست دوست داشتم چی بشه الان باید خوب پیش برمحالم کلا عوض شدانگار تمام این مدت زانو غم بغل کرده بودم تا همون معلم خوب داستان بیاد بگه بسه دیگه پاشوپیام دادم به استاد و ازش تشکر کردم که واسم وقت تدریس گرفتهتاساعت 5,چیزی شبیه معجزه,چیزی شبیه معجزه است,چيزي شبيه معجزه ...ادامه مطلب

  • یه مامانی دیگه نیست

  • حسابی در هم برهم شدهنشریه فقط تا فردا مهلت دادهمریم پیام داده واسه نشریه یه متن طنز دیگه هم بنویسم بفرستم واسشپیام اومد یه مامانی فوت شدههمون مامانی که معلم دوست داشتنی عربیمون میگفت افتخارش اینه که ناخوناشو کوتاه میکنه میدونید من این معلم عربیمونو خیلی دوست داشتماز عربی بدم میومد اینقدر این معلمو دوست داشتم یادم نمیاد نمره کمتر از 19 تو درسش گرفته باشم میدونید خیلی خوب بودخیلی هم مامانشو دوست داشت ازینا بود که همیشه یکی از خوشبختیاشو وجود مادرش میدونستشراره اومد خونه گفت سرکلاس گفته حال مادرش بده تا خوب نشه نمیاد سر کلاسسپرده یکی دیگه بیاد و بعد زده زیر گریهیه اسطوره صبر وقتی گریه میکنه یعنی اوضاع خیلی خرابهامیر مهدی ژوله نوشته بود مامانا هیچوقت نمیمیرنخیلی دلم میخواست الان اینو بهش میگفتم خیلی دلم میخواست بگم خانوم گریه نکنید شما همونی هستین که ناخونای مادرتونم کوتاه میکردین خوشبحالتون خانوم که همه کاری واسش کردین الان حسرت ندارینخیلی دلم میخواست اینارو بهش بگم...جای همه خوبیایی که در حقم کرده بودجای اون وقتی که حالم گرفته بود بهش گفتم خانوم چرا وقتی دعای ما اجابت نمیشه میگن بهمون ال, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها