یه کتاب یه زندگی

ساخت وبلاگ
اولین بار که تو قفسه کتابا دیدمش داشتم دنبال یه کتاب حجیم و عجیب و غریب میگشتم اما تا عنوانشو خوندم جذبش شدم بغض کرده بودم و اشک تو چشام جمع شده بود
باورم نمیشد با خوندن عنوان یه کتاب اینقدر نابود بشم
بعد از کتاب 100 سال تنهایی این دومین کتابی بود که عاشق عنوانش شده بودم
یه جمله ساده بود
اما یه غم وحشتناک توش بود
مطمئن بودم ازون کتابای آیکی نیس که تهش معجزه بشه و همه چیز عوض بشه
قرار نبود هندی تموم بشه
اسمش بود
"دوستش داشتم"
داستانش دقیقا همونی بود که حسش کرده بودم
از زنی میگفت که شوهرش یه روز ترکش میکنه چون عاشق زن دیگه ای شده
و اون زن با بچه هاش تنها شده و  هنوز داره  به کسی فکر میکنه که دوستش داشت اما اون ...
زنی که دنبال جوابه تا بدونه چرا دوستش داشت اما اون دیگه دوستش نداشت
کتاب کم حجم و کوچیکی که برای کسایی که دنبال پایان خوبن مناسب نیس
اینجا قرار نیس شوهری نادمانه برگرده
قرار نیس کسی کسی رو فراموش کنه
قراره قهرمان داستان کنار بیاد با دوست داشتن کسی که دوستش نداشت
فراره همه تقصیرا قسمت بشه
اما قرار نیس چیزی عوض بشه
فقط باید کنار اومد
اعتماد به نفس بزرگی میخواد کنار اومدن با این قضییه
واسم جالب بود چجور میشه زیر بار اینهمه نخواستن اعتماد به نفس بمونه و شخصیت له نشه
خوندنشو بهتون پیشنهاد میدم اما اگه اعصاب تلخیو ندارین نخونیدش

خط خطی های ذهن یک دیوانه...
ما را در سایت خط خطی های ذهن یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : یه بیت مینویسم یه کتاب ترجمش, نویسنده : iparazit373e بازدید : 64 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 6:05