بازیگر بازنده

ساخت وبلاگ
از فردا میخواهم نقش بازی کنم
مثلا دوستت ندارم
مثلا یادم نمیاید تورا
مثلا نمیشناسمت
مثلا دلم برایت تنگ نمیشود
مثلا برایم مهم نیست با چه کسی خوشبخت میشوی
مثلا برایم مهم نیست حالت خوب است یا نه
مثلا حرف ناگفته ای بینمان نبود
مثلا همه چیز تمام شده
و من زیر درخت گیلاس نشسته ام و به صدای جیک جیک آزار دهنده گنجشک ها فکر میکنم که مزاحم رمان خواندنم شده ام و با هر جمله این رمان احساسی یاد تو نمیافتم
مثلا فکر نمیکنم اگر باهم بودیم چقدر سختی میکشیدیم یا چقدر خوشبخت میشدیم
مثلا داستانمان عین بقیه ادم ها بود که عاشق میشوند و ازدواج میکنند ولی ما خودمان نخواستیم نه اینکه نشد
فردا من نقش یک غریبه را بازی میکنم
شاید روی سن تمام کردم
بخاطر بازی نقشی که اینهمه سخت و غیر ملموس بود
بخاطر بازی نقشی که تو نفش مکملش نبودی شاید کم اوردم و تمام کردم
اینطور بهتر است
حداقل یک نفرمان عاقبت بخیر میشود
نه؟ خط خطی های ذهن یک دیوانه...
ما را در سایت خط خطی های ذهن یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparazit373e بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:37